سال اولی که اربعین مشرف شدم به زیارت امام حسین علیه السلام،سفرسختی را تجربه کردم موقع مراجعت ته دلم غمگین بودم احساس می کردم آقا خیلی تحویلم نگرفته!با بعضی از دوستانم بارها صحبت کردیم راجع به طلبیده شدن و توجه امام و تجربه های قدسی چنین سفری و هر کدام تفسیر خاص خود را داشتیم حتی یادم هست یکی از این عزیزان می گفت که ائمه شآن و مرتبه وجودی اشان خیلی برتر از این تصورات ساده انگارانه ما راجع به ارتباط و نزدیکی به ساحت وجودی ایشان است .اما در سفر امسال از ته قلب و اعماق وجودم احساس می کردم که امام مرا طلبیده بود و در تمامی مسیر و در کربلاء و در نجف هم حسابی تحویلم گرفته بود. یکی از شیرین ترین خاطراتی که به جانم نشست ماجرای ارائه مقاله در اجلاس نجف بود؛ ماجرایی که به قول خانم دماوندی عزیز، زمینه اش مانند قطعات پازل کنار هم چیده شد. داستان از این قرار بود که من و خانم دماوندی در همایش علامه طباطبایی تهران در جریان ارائه مقاله ای با موضوع ((روایتهای ن زائر از اربعین)) با چند نفر از اساتید دانشگاه کربلاء و بغداد فرصت آشنایی پیدا کردیم و بعد در شبی که کربلاء بودیم از طرف یکی از این اساتید عراقی به اجلاس بین المللی اربعین درنجف دعوت شدیم . من بخاطر کسالت مادرم امکان رفتن به نجف را نداشتم و بنابراین فقط خانم دماوندی تشریف بردند به اجلاس. اما ماجرا اینجا تمام نشد فردای آن روز که ما تازه از کربلاء رسیده بودیم به نجف، خانم دماوندی دوباره پیام دادند به من که اجلاس نجف ظاهرا" دو روز دیگر ادامه دارد و اصرار کردند که حتما سری بزنم. راستش آنقدر از خستگی و بدتر از آن بیخوابی کلافه بودم که اصلا"به مغزم هم خطور نمی کرد که به این پیشنهاد فکر کنم. اما بعد از تشرف به حرم امیرالمومنین و خواندن نماز ظهر کمی انرژی تازه گرفتم. مادر را به یکی از دوستان همسفر سپردم و به طرف آدرسی که اجلاس برگزار می شد حرکت کردم. عجیب بود و خوشحال کننده؛ برخلاف تصورم اجلاس در محلی نزدیک حرم، به نام صافی صفا برگزار می شد که پنج دقیق تا شبستان حضرت فاطمه جایی که مادرم منتظرم بود فاصله داشت. به محل اجلاس رسیدم اطراف محل مردم در حال گوش دادن به روضه و مداحی بودند .احساس کردم آدرس را اشتباهی آمدم . همان اطراف از یکی دو نفر پرسیدم که مطلع نبودند اما از قضا یک خبرنگار هم آنجا ایستاده بود که ظاهرا جزء تیم رسانه ای اجلاس بود و مرا راهنمایی کرد.
القصه وارد محل برگزاری اجلاس شدم سالن جمع و جوری بود که با پرچمها و پارچه نوشته های سیاه تزئین شده بود و شعار الحسین یجمعنا بیش از همه جلب توجه می نمود
مهمانان اغلب ایرانی و عراقی و بعضی هم از کشورهای دیگر بودند تعدادی عکاس و خبرنگار هم حاضر بودند. هنوز برنامه رسمی شروع نشده بود. باچند نفر از اساتید شرکت کننده در اجلاس هم صحبت شدم و آنها( بویژه خانم دکتر حسن زاده عزیز) به گرمی از من استقبال کردند بعد از صحبتهای تخصصی و توضیح راجع به کارهای پژوهشی ام، پی دی اف مقاله ام را که خوشبختانه در حافظه ی موبایلم داشتم به مسئول مربوطه تحویل دادم و قرار شد بعد از بررسی و موافقت برگزار کنندگان در پنل روز دوشنبه مقاله ام را ارائه بدهم.
البته برای ارائه شک داشتم چون هم خیلی خسته بودم و هم بخاطر مشکل بی خوابی آمادگی چندانی برای سخنرانی نداشتم.
ولی به اصرار خانم دکتر حسن پور بزرگوار مصمم شدم که فردای آن روز برای ارائه به محل اجلاس بروم.
الحمدلله ارائه مقاله به خوبی انجام شد. در پایان هم گواهی نامه علمی و هم هدیه بسیار زیبایی گرفتم. اگر چه ارائه مقاله و گواهی نامه و رزومه برایم مهم بود اما بیش از آن احساسی که امام تحویلم گرفته و شرایط را برایم مهیا کرده، دلم را پر نور و روشن کرد و قلبم را مطمئن ساخت. با همه ی این تفاصیل می خواهم بگویم اینکه ساحت وجودی امامان برتر و والاست شکی نیست اما گاهی کریمانه نشانه هایی هر چند گذرا برای قوت قلب ما می فرستند.از اعماق قلبم برای همه ی شما روزی معنوی و اتصال مکرر به ساحت مقدس این بزرگواران را آرزو می کنم!
معرفی کتاب:
در جستجوی الگوی سبک زندگی از سیره رضوی
(( پیرامون سبک زندگی به عنوان یک مبحث مهم از مباحث جامعه شناسی متأخر، مطالعات مختلفی در ایران صورت گرفته است. در تمامی پژوهشها آنچه به عنوان نقطه اشتراک قابل مشاهده است،تلاش برای امتزاج مبانی نظری علمی با محتوای استخراج شده از متون دینی است؛ لذا کتاب پیش رو با هدف تلاش برای نزدیک شدن به گفتمان علمی نگاشته شده است که شاید این امکان را فراهم سازد، علاوه بر مخاطب مذهبی نیاز ارائه محتوا به بخشی از مخاطبان با سلائق فکری مختلف را برآورده سازد. وجه تمایز آن نسبت به سایر آثار مشابه- با عنوان سیره، روش یا سبک زندگی امام رضا(ع) - اتخاذ رویکردی برون دینی است که با هدف ارائه نظام معنایی سازنده یک سبک زندگی شیعی، حول «ایده ال تایپی»به نام «مؤمن» صورت گرفته است وخروجی آن برساخت «الگوی مثالی» خواهد بود که هر مؤمن خوانش خاص خود را از آن خواهد داشت.))
شماره تماس سفارش کتاب:
09358632577
آدرس تلگرامی
ketabemamreza@
دوستان عزیز
برای رساندن این کتاب به دست مخاطب علاقمندش، به کمک و حمایت شما نیاز دارم. متآسفانه علیرغم پیگیری هایی که داشتم نه از سوی آستان قدس رضوی و نه هیچ کدام از کسانی که در این زمینه امکانی داشتند؛ حمایتی صورت نگرفت. در خواست من از شما این است که به بهانه ایام ولادت امام رضا علیه السلام کتاب را به کسانی که علاقمند به موضوع زندگی امامان شیعه هستند معرفی کنید.
طبق نظریات جامعه شناختی دین در« مناسک» انواع و اقسام عواطف و احساسات، از شادمانه تا اندوهبار وجود دارند. اين عواطف هم معطوف به فرد و هم معطوف به اجتماع هستند. به همين سبب مناسك بواسطه نوع عواطفي كه در درونشان دارند زمينه ايجاد تجربه شادمانه يا اندوهگين و رنج آلود را برای فرد فراهم مي كنند . لذا پاره اي از مناسك مؤمنان را به تجربه شادمانه جهان مي رسانند و پاره اي ديگر به تجربه رنج آلود و اندوهگين جهان. اولويت و تقدم اينها بستگي به اولويت و تقدم اين عواطف در حيات اجتماعي و روحيه جمعي و فردي افراد دارد.
نگاهی کلی به حوادث قرون اخیر نشان می دهد که ایران به لحاظ ی معمولا" محروم از شرایط مساعد برای برخورداری از یک جامعۀ شاد بوده است چرا که تجربۀ بحرانها و مناقشات منطقه ای مختلفی را پشت سر گذاشته که نزدیک ترین آن جنگ تحمیلی هشت ساله با عراق بوده است؛ جنگی که مصائب و مشکلات فراوانی برای عموم مردم ایران به دنبال داشت چنانکه خاطرات تلخ و غمبارش همچنان در اذهانشان باقیست. از سوی دیگر، جامعه ایرانی به لحاظ مذهبی همواره موازنۀ نابرابری میان مناسک عزاداری و شادی را تجربه نموده است. ((ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در تقویم آن ۹۲ روز، مناسبت سوگواری و ۲۵ روز مناسبت شادی وجود دارد))؛ بنابراین در تقویم ما نسبت غم به شادی غالب است. در واقع در جامعۀ شیعی ایران، مناسک عزاداری همواره وجه غالب را داشته است که در تبیین فلسفۀ آن- علاوه بر موضوع تمایل ذاتی انسان به جستجوی امر قدسی و متعالی در غمها و مصائب- مسئله کارکرد عزاداری در ظلم ستیزی و اعتراض به حکومت غاصب و جائر مطرح می شود. البته در این ارتباط صاحبنظران اجتماعی این اشکال را مطرح میکنند که درحال حاضر چون یک حکومت شیعی زمام امور شیعیان را در دست دارد؛ کارکرد مذکور موضوعیت چندانی ندارد و قاعدتا" مورد انتظار این است که وجه شادمانه مناسک دینی نیز فرصت بروز و ظهور یابد. این در حالیست که برخی اساسا" بر این باورند که انسان، در مصائب است که به دنبال ملجاء، پناه و یک امر متعالی و قدسی است و در این فضای غم و اندوه است که نیاز به هم نوع و همبستگی با دیگران دارد و بر عکس در فضای شادمانه از چارچوب و محدودیتهای دین و ملزومات امور قدسی گریزان است.
تحلیلگران اجتماعی همچنین این نظریه را مطرح نموده اند که نوعی تفکر دینی -محافظت گرایانه - غالب در ایران پس از انقلاب اسلامی بر بروز رفتارشادمانه جمعی تأثیر منفی داشته است و نسبت به آسیبهای چنین شرایط اجتماعی هشدار می دهند چرا که بر این باور هستند که در فقدان شادی اجتماعی دو اتفاق می افتد؛ اول اینکه دگردیسی شادی رخ می دهد به این معنا که شادی در اشکال شناخته شده و متداول عیان نمی شود بلکه در مجالس دیگر مثل مراسم عزاداری و ترحیم و اینها نمود پیدا می کند، دوم هم اینکه شادی در چنین جامعه ای مخاطره انگیز می شود؛ یعنی درچنین جامعه ای وقتی شادی خودجوش پیش بیاید، مردم همه خطوط قرمز را زیرپا می گذارند و بعضا" هم اتفاقات خطرناکی رخ می دهد.))
از طرفی شواهد میدانی هم نشان میدهد که درسالهای اخیر به تبع مسائل و مشکلات ناشی ازساختارهای ناکارآمد ی، اجتماعی و اقتصادی و بروز نابرابریها و بی عدالتیها، ناامیدی و نیتیهای اجتماعی به حدی رسیده است که «شادی» به عنوان یک مطالبه یا مسأله اجتماعی جدی مطرح شده است؛ مطالبه ای که هم بواسطه وجود حاکمیت دینی و هم علقه های مذهبی اکثریت افراد جامعه سهم عمده اش متوجه «دین» است. آنچه که به وضوح مشاهده می شود اینست که امروز جامعه ایرانی به برگزاری مناسک دینی با وجهی شادمانه و نشاط انگیز سوق پیدا کرده است؛ به عبارتی آن بخش از دینداران جامعه که در تفکر دینیاشان -به واسطه فاصله داشتن از نگاه صرفا" فقهی و توجه به وجه عرفانی دین- شادی و نشاط جزء ضروریات زندگی تلقی میشود در این جهت حرکت نمودهاند؛ بطوریکه امروزه شاهد بروز آثار چنین نگاه و نگرش ترمیمی به مناسک دینی هستیم و در بزرگداشت اعیاد مذهبی، در سطح نهادهای مختلف رسمی و غیررسمی، تلاشهای چشمگیر و قابل توجهی درجهت ایجاد فضایی شاد و بانشاط دینی صورت میگیرد. ضمن اینکه این دیدگاه هم مطرح است که برای پاسخ به چنین نیازی باید الگوهای جدید شادی را ساخت که ((البته یک ساخت فرمایشی و از بالا نیستند بلکه نیازمند به مشارکت مردم، نیاز خود آنها و استفاده از فرهنگ بومی و تاریخی خود آنها دارد)) تا بتوانند فرهنگ گذشته تاریخی شادمانی و جشنی که در این جامعه بوده است را با جهت گیری های فکری و اعتقادی خود هماهنگ کنند و بتوانند این فرهنگ شادی را به وجود آورند.
یکی از مناسبتهای شادی که در سنتهای مردم ایران ریشه دارد، «عید فطر» است. مناسک شادمانه و آیینهای دینی مانندعید فطر، می تواند بستری مناسب و مستعد در برآورده نمودن مطالبه و نیاز اجتماعی به شادی باشد چرا که؛ «عید فطر» یک جشن مناسکی و یک آیین دینی است که عناصر عمده فرهنگ ملی و بومی در آن یافت می شود و همین موضوع عامل اصلی و زمینهای مشارکت همدلانه و گسترده مردم در آن است. بنابراین می توان از جشن « عید فطر» به مثابه الگویی از شادی مناسکی نام برد که درآن جهت گیری فکری و اعتقادی افراد با آداب و رسوم بومی اشان هماهنگ و ممزوج شده است .
در مناطق مختلف ایران متناسب با اقلیم و فرهنگ بومی مردم، شاهد آداب و رسوم خاصی در برگزاری مناسکی شادمانه مانند عید فطر هستیم مثلا": مراسم رؤیت هلال ماه و نگاه به آیینه، سبزه، قرآن، آب روان و چهره کودکان بعد از رؤیت آن، مراسم کیسۀ برکت، نظافت منازل، خريد لباس نو، تهيۀ آجیل، شيريني و ميوههاي تازه فصل و برنامه ريزي براي ديد و بازديد، مراسم حنابندان( کشیدن نقشهای مختلف و زیبا بر روی دستهای ن جوان و دختران)، طبخ آش و غذای روز عید.
مراسم جشن عید فطر «عید فطر» به عنوان مناسکی دینی، بستر تجربه عواطفی شادمانه را برای مؤمنان مهیا میسازد ؛ شادی که ناشی از احساس رضایت آنها در موفق شدن به انجام فرائض و واجبات دینی اشان در زمان طولانی ماه رمضان است. در انجام تمامی مراحل مناسکی جشن عید فطر وجود روح همبستگی، همدلی و جمع گرایی موجب مضاعف شدن این نشاط و شادمانی فردی می شود .افراد طي همين تشريفات مناسكي مربوط به عید فطر با هم پيوند بیشتری پيدا مي كنند، به هم نزديك مي شوند وارتباط و صميميت شان با يکديگر بيشتر مي شود. افراد در این ایام از حيات فردگرايانه روزمره و مشکلات آن فارغ می شوند و با پیوستن به جمع اقوام، دوستان و آشنایان احساسات بهتر و شادتری را در بستر مناسک دینی تجربه می کنند .
این آداب و رسوم و انواع دیگری از مراسم دینی که در جغرافیای پهناور ایران گسترده شدهاند با تمامی رنگ ها، زرق و برق ها و زیبایی های خاصشان که نشان از قوم و دیار خود دارند، وقتی به جامعه یکدست ایرانی شناسانده شوند این امکان پدید میآید که به مرور زمان به عنوان الگوهای جدید مناسک شاد دینی در میان عموم مردم پذیرفته شوند؛ امری که پس از پیروزی انقلاب کاملا" مغفول مانده است و از آن که به مثابه یک پتانسیل ارزشمند فرهنگی و بومی است، جهت تقویت نشاط اجتماعی دینداران کمترین بهره برداری صورت نگرفته است و رسانه های رسمی در بازنمایی این عید بزرگ و مناسبت دینی مهم، فقط به روایتی مختصر و محدود از برپایی نماز صبح عید بسنده نموده اند که غالبا" هم وجه ی آن برجسته شده است.
از اینرو اکنون ضرورت و نیاز اجتماعی و شرایط ایجاب می کند که رسانه ها و نهادهای متولی و حاکمیتی، به وجود تنوع و تکثر دینداری در جامعه احترام گذاشته و در رویکرد صرفا" فقاهتی که تا کنون نسبت به دین، داشته اند، تجدید نظر اساسی نمایند. و در این راستا به جنبۀ بومی و فرهنگی مناسک دینی شادمانه که برای عموم مردم جذابیت فراوان دارد، توجه نموده و به معرفی و گسترش آن در سطح عموم جامعه بپردازند.
گاهی در زندگی ما شرایطی پیش می آید که مستأصل می شویم ، اما استیصال به طور مطلق بد نیست؛ در استیصال است که دوباره خور را مرور می کنیم، اینکه کجای عالم ایستادهایم، که هستیم و به کجا می رویم! پرسشهای بنیادین ذهن در لحظات اضطرار یک انسان رخ می دهند؛ لحظاتی که همه چیز خارج از قاعده، قانون و حساب و کتاب های ظاهری است؛ این لحظات خود واقعی مان را به ما می نمایاند و در این دریافت درونی است که حقیقتی که از زندگی کسب کرده ایم ظهور می یابد . ظهور و بروز عینی این حقیقت وجودی در عمل ماست! بنابراین آنچه از آگاهی و معرفت که کسب نموده ایم وقتی به عمل منجر نمی شود از آن ما نیست؛ یعنی حقیقت وجودی ما نیست؛ دروغ است، خیال است؛ حرف گزاف است .!
سال جدید را جامعه ایرانی با سیل و مصائب پس از آن، آغاز کرد. در این مصیبت هم مانند مصائب پیشینی، الحق که عامه مردم سنگ تمام گذاشتند؛ اما متأسفانه باید اذعان نمود، نخبگان جامعه، اقشار تحصیلکرده و دانشگاهی و نظریه پردازان اجتماعی، در این میدان تماشاچی بودند، اگر برخی از افراد را مستثنی کنیم، اکثریت حتی از نشان دادن واکنش به شرایط، امتناع ورزیدند که البته ادله خود را داشتند؛ از جمله اینکه باورشان به مطالبه از دولت و حاکمیت و راه حلی اساسی تر از بسیج شدن مردم است.
در این پیشآمد که گروه زیادی از مردم محروم در روزهای طولانی به رنج و تعب افتادند و اندک سرمایه اندوخته خود را بر آب رفته دیدند؛ واقعیتی تلخ نمایان شد و آن اینکه؛ اکثریت مصلحان، دلسوزان، اهالی فرهنگ، صاحبان فکر و اندیشه و به عبارت دیگر نخبگانی که همواره از دغدغه های مردمی و انسانی خود می گویند؛ می نویسند و تحلیل می کنند، خیلی کم تر و دیرتر از عامه مردم درگیر شدند.
دکتر محمد فاضلی؛ جامعه شناس، از معدود صاحبنظرانی دانشگاهی بود که به این وضعیت اعتراض نمود و یادداشتی با عنوان « دانشگاهیان بایستند و فریاد بزنند» منتشر نمود:
«سیلاب تقریباً نیمی از کشور را فرا گرفته است و به قول معروف جهان را آب برده، اما دانشگاه را نباید خواب ببرد. دانشگاهیان در دو سه دهه گذشته دهها و صدها هزار کتاب، مقاله و پایاننامه درباره عرصههای مختلف مرتبط با سیل نوشتهاند. درست همین الان، بدون فوت وقت، موقع فریاد کشیدن محتواها، نتایج و هشدارهای این متون است.
موقع آن است که دانشگاهیان اندکی، از آزمایشگاه و آکادمی بیرون بیایند، زبان تخصصی مقالات و کتابهایشان را به زبان روشن و قابل ارتباطگیری با عموم مردم تبدیل کنند، رومهها، سایتها و سایر رسانهها را با نوشتارها و گفتارهای خود اشغال کنند و نشان دهند که سهمی در تولید عقلانیت و خرد داشتهاند. اگر آنچه تولید کردهاند اثری داشته و کارکردش مثبت بوده، به جامعه نشان دهند و امید ببخشند؛ و اگر به آن بیتوجهی شده، برای پایان دادن به این بیتوجهی تلاش کنند. موقع پایان دادن به خمودگیهای دانشگاه است.
چه اتفاقی بزرگتر از سیلاب در نیمی از کشور باید رخ دهد تا دانشگاه به بازاندیشی در خودش و روشهایش بپردازد؟ آیا این از بهترین فرصتها و واقعیترین مسألهها برای تأمل کردن در کارکردهای نهاد دانشگاه نیست؟ این بهترین فرصت است که دانشگاه نشان دهد اگر کشور را سیل هم ببرد، دانشگاه را خواب نمیبرد.»
این متن معترضانه و در عین حال امیدوارانۀ محمد فاضلی خطاب به نخبگان دانشگاهی، در آن روزهای پر از غم و غصه روزنۀ کوچکی از امید گشود، اگر چه بخش کوچکی از دانشگاهیان را با خود همراه ساخت، اما با تأسف باید گفت که نتوانست منجر به ایجاد حرکت جدی در میان نخبگان گردد.
تجربه ثابت کرده است که بخش قابل توجهی از جامعه نخبگانی ما عملا" هیچگاه کار مثبتی برای تغییر و بهبود وضعیت مردم انجام نمی دهند، اما گامهای کوچک عامه مردم را هم بیاثر، ساده انگارانه و اشتباه تلقی میکنند. به عبارتی این تیپ از نخبگان بیشتر علاقمند به فعالیت در عرصههای خاص و محدود بین نخبگانی و غالبا" نظریه پردازیاند و کمتر مشاهده میشود که در جهت عملیاتی کردن اهداف و آرمانهای اجتماعی قدمی بردارند. از ایندست نخبگان، کمترحرکتی که در جهت بهبود نابسامانی های موجود و افزایش میزان اعتماد اجتماعی باشد، دیده میشود در عین حالیکه بنظر می-رسد بیشترین تلاش آنها درجهت توجیه «بی عملی» خود و اثبات تئوریک شکست برای اقدامات مدنی و اجتماعی از سوی عامه مردم است.
اتخاذ این موقعیت خنثی در شرایط بحران و استیصال اجتماعی، بزرگترین ضربه را به وجهه اجتماعی و مشروعیت این بخش از جامعه وارد می سازد و در دراز مدت اذهان عامه مردم را نسبت به مرجعیت فکری این نخبگان بدبین خواهد نمود. اما باید توجه نمود که در چنین وضعیتی، علاوه برکمرنگ شدن مرجعیت فکری اجتماعی نخبگان در جامعه، متقابلا" تلاشهای پراکنده عامه مردم و فعالیتهای خودجوش عام المنفعه آنها نیز در غیاب هدایتهای فکری نخبگان جامعه -در دراز مدت و با فروکش نمودن احساسات و عواطف جمعی- پایدار نخواهد ماند. لذا آنچه که امروز در جامعه ایران باید بر آن بیش از گذشته اهتمام ورزید، زمینه سازی و ایجاد بستر مناسب جهت مشارکت بیشتر جامعه نخبگان در جهت حل و فصل مسائل و معضلات اجتماعی عامه مردم است.
درباره این سایت